هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۰ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
حمید:هیچ وقت!
لونا:هووووی سراف تو رو چه به رول نویسی تو برو نقاشیتو بکش؟!
سراف:چیییییییی؟! منو مسخره می کنی؟! بوووم دیش تپ زارت!
و در یک حرکت انتحاری تبدیل به هالک* میشه!
ملت:جیــــــــــغ! و همه فرار می کنن!
در این میان لورا که هنوز گیج می زد و حمید که داشت لورا رو منور می کرد متوجه این مساله نشدن!
لورا:برادر حس می کنم همه جا ساکت شده!
برادر:عموما من همین تاثیر رو رو ملت می ذارم! شما کارتو بکن!
ناگهان صدای غرشی سهمناک! اونا رو به خودشون میاره!
لورا:برادر این موجود سبزه چیه که پشت سرت وایساده؟!
برادر بدون ینکه به پشت سرش نگاه کنه:بازیافتیای مصارف قبله...در اثر استفاده ی زیاد سبز شده!
لورا:برادر....دهنشو باز کرده....انگار می خاد قورتمون بده!
برادر:اه چقد حرف می زنی! این اعضای تازه وارد چقد مزخرفن!!! یارو یه سال بدون وقفه به کار گرفته شده....خب چه انتظاری داری؟!
لورا در حالی که داره جیغ می زنه:برادر یه نگاه به پشت سرت بکن جون ادی!
برادر حمید که اسم ادی رو شنیده به سرعت بر می گرده و...
جیــــــــــــغ! زنان فرار می کنه!
ناگهان صدایی به گوش می رسه!
-:هییییشکی از جاش تکون نخوره! به من می گن پنی سیلین! یعنی اهم! پنی!

______
*:ملت بی سواد!هالک همون غول سبزه بود که فیلمشو ساختن جنیفر کانلی هم توش می بازید،یعنی بازی می کرد. اگه یادتون نیومد خاک بر سرتون!


[b][siz


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۹:۳۴ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵

سرافینا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۲ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۱۵ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱
از :اییییش!!:sulk:
گروه:
مـاگـل
پیام: 220
آفلاین
لورا جان اصلا پست های قبلی مارو خوندی؟ داشتیم تو استخرمون شلپ شولوپ می کردیما!هنوز نرفته بودیم تو خوابگاه که!بهتر بود توی خوابگاه می پستیدی.ولی اشکال نداره.اسمارو هم برو از تو جی پی اس نگاه کن.اوکی؟
******
بله...خلاصه..فلور داشت کم کم عصبی می شد از این که هر کی می پره وسط و می خواست یه بلایی سر این عضو تازه وارد بیاره که راجر پیش قدم می شه...
-فلور جان!عزیزم؟چرا تو به خودت اینقده سخت می گیری؟
فلور:وای ی ی !راجر!
:bigkiss:
سوپر سگ در گوش ادی:بیا!اون وقت به ما می گه بی ناموس بازی درنیارین!
ادی:
اون طرف برادر حمید در حال موعظه:
ببینید!...مسئله این است که برادران باید همیشه توسط خواهران حمایت بشوند!چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی!اصلا شما اون معنوی رو ساپورت بکنین بقیه اش با من!خب حالا کی می خواد منو ساپورت کنه؟
ساحره ها:
که یهو عضو تازه وارد به صورت پیام بازرگانی میاد وسط!
-سلام!اسم من لورا مدلیه!
برادر حمید:آفرین!احسنت!شماباید این روحیه ی معنوی رو از این دوشیزه ی محترمه یاد بگیرین!بیا اینجا ببینم خواهر!
لورا که از هیجی خبر نداره میره جلو...
ملت ریون: یادت بخیر!عضو خوبی می شدی!
*****
بعد از ساعتی:
فلور:
راجر:
****
سوپر سگ:اَاَاَاَه ه ه!رزمرتا!چه غلطی می کنی؟این حرکات جلف چیه توی آب؟
رزمرتا:چی؟
سوپر سگ:هیچی!
****
لورا:
ملت: حمید کی می خوای از این کارات دست برداری؟
حمید:هیچ وقت!

----------------
می دونم خیلی بی مزه س!ببخشید!



Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۷:۲۰ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵

لورا مدليold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۵ جمعه ۳ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۵۱ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۸۵
گروه:
مـاگـل
پیام: 16
آفلاین
تق تق تق!
ملت خوابن و هيچ كس از جاش تكون نمي خوره.
تق تق تق!
ملت بالش ها رو مي كشن رو سرشون!
يك ساعت بعد:
تق تق تق!
بالاخره يكي فداكاري مي كنه و از جاش بلند مي شه. در رو باز مي كنه و مي بينه يك مرد ناشناس در حالي كه يك بشري رو از گردن گرفته، اون جا وايستاده. مرده تا ريونيه* رو مي بينه اون آدمه رو كه به نظر جنازه مي اومده پرتش مي كنه و مي اندازه تو تالار!
- با پست سفارشي اومده! گفتن جاش اينجاس!
( امروز طرح جمع آوري خيابوني ها اجرا شده. به محل زندگي ام رجوع شود!)
ريوني تا مي آد دهنش رو باز كنه و تشكر كنه نه ... يعني اعتراض كنه، يارو در رو سريع مي بنده به طوري كه دماغ بيچاره اش صاف مي شه. بغد از دو ساعت ماليدن دماغش و وقت عمل گذاشتن و... نگاهي به جنازه مي اندازه. جنازه هم هيچ تكوني نمي خوره! با پاش اونو تكون مي ده و مي گه:
- پاشو! پاشو اينجا براي خودمون هم جا نداريم!! خدا روزي تو يه جاي ديگه بده!
اما خواب مجالش نمي ده و اونم مي دوئه طرف خوابگاهش!

صبح همه جمع شدن بالا سر جنازهه و دارن با پا تكونش كمي دن! هر كسي چند بار اين كار رو امتحان مي كنه و خلاصه خوششون مي آد! در حين همين تكون دادن ها يهو يه كارتي از جيب جنازه بيرون مي آد. ملت برش مي دارن و مي بينن كه كارت عضويت در راونكلاست!
- اين كه ريونيه بابا!
- تاريخش مال ديروزه!
- پس بذارينش همين جا بريم. علاف شديما!
- براي ما جنازه مي فرستن و براي بقيه...
يهو جنازهه چشماشو باز مي كنه.
- سلام! خوبين؟! :grin:
---------------------------------------
*آخه اسم ها رو هنوز نمي دونم!!
من يه عضو تازه واردم! اميدوارم به موجودي ارزشي تبديل نشم و بتونم تو ريون و خارجش فعاليت كنم.
اگه خواستين در مورد فعاليت هاي خارج از تالار بهم كمك كنيد! ( يعني نيازمند ياري سبزتان هستم )
راستي، ثبت نام هاگوارتز تموم شده؟!



Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۵

سرافینا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۲ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۱۵ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱
از :اییییش!!:sulk:
گروه:
مـاگـل
پیام: 220
آفلاین
فلور به ساعتش نگاه می کنه...
-خیله خب دیگه بچه ها ولش کنین!
ساحره ها می رن کنار و فینیاس که از زیادی تنفس بنفش شده معلوم می شه.
در همین حال سرافینا میره جلو یه نگاهی می کنه..
بعد از چند دقیقه بررسی...
-اِاِاِاِاِ...بچه ها این دختره!
ملت:
ساحره ها:
برادر حمید:اِاِاِ...تو رو خدا ببینین چه بلایی سر ناموس مردم آوردین!بیا خواهر اینجا ببینم!ها؟؟؟نه تو نیا خودم میام!
بعد با یک حرکت شنای پروانه خودشو میرسونه به بخش ساحره ها!
سدی(یا همون سوپر سگ!):اِاِاِاِ...حمید؟مگه تو از کارا هم بلدی؟؟؟!!؟
برادر حمید:پس چی برادر؟من خودم صاحب رکورد کرال دنیام!
راجر:من فکر می کردم اون یاروئه استرالیاییه!
برادر:ها؟؟؟نه! من از سر این که ثواب و خیر و برکت دنیا و آخرت رو نصیب خودم کنم گفتم رکوردمو ببخشم به اون!
ساحره ها:آره از هیکلت معلومه چقدر ورزشکاری!
برادر:خب دیگه...ما اینیم!حالا بریم سر مورد این خواهر که خیلی اضطراریه!
فینیاس:چی میگه؟
برادر:خواهر شما زیاد صحبت نکن...فکر کنم یه تنفس مصنوعی لازم داری!
فینیاس:چی ی ی ی ی؟نه!دوباره نه!
و چهار تا پا داره هشت تا دیگه هم قرض می کنه و میره توی همون استودیوش و دیگه در نمیاد!
وملت هم دوباره میرن تو خط کار خودشون و شلپ شولوپ!...



استخر و آب تنی حق مسلم ماست!
پیام زده شده در: ۳:۱۹ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۵

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
كسي كه بالاي سر ملت امده کسی نیست جز فینیاس!
فینیاس: خب بهتره بریم یک برنامه دیگه! خب ایندفعه همه ی بچه ها نشستن دارن....

فلور از توی آب بیرون می یاد و تند و سریع به طرف فینیاس که لبه ی استخر ایستاده می ره و یکی می زنه پس گردنش!

فینیاس: این برنامه از ریون تی وی با نام فلور دختر پر رو!
فلور یک پس گردنی دیگه می زنه!
فلور: جناب برنامه ساز آقای فینیاس سرکار پیام بازرگانی! ریون بوقش چند که تی وی هم داشته باشه!هوووووم؟؟؟؟؟؟؟؟!

فینیاس: تو...

فلور: حرف نزن ببینم! تو داری توی آب تنی هم اختلالات ایجاد می کنی قابل بخشش نیست! برای همین به مدت 1 ساعت ...
فینیاس: هاا!
فلور یک اشاره به دخترا می کنه همه می ریزن بیرون و دور فینیاس حلقه می زنن!و دستها یکی یکی می یاد بالا رو بدن فینیاس رو لمس می کنه! و شلپ!
همه ی دخترا فینیاس رو پرت می کنن توی آب و خودشونم می پرنن و برای دقایقی سر فینیاس رو می کنن زیر آب دوباره می یاد بالا دوباره زیر آب!دوباره بالا دوباره زیر آب! ادامه دارد!

فینیاس در طول تنفس1: من
//2:غلط
//3: کردم!
//4: کمک!
//5: کمممممممممممممممک!

دخترا همچنان به کارشون ادامه می دن!


ویرایش شده توسط فلور دلاكور در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲ ۳:۲۵:۴۷

دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱:۳۷ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
مـاگـل
پیام: 117
آفلاین
ريون تي وي

بچه هاي توي خونه : آخجون بازم برنامه كودك !!!
توي استديو :
فيني : سلام سلام . يه خبر خوب . اگه بدونيد امروز چه مهموناي توپي ... ببخشيد باحالي داريم ، همه تون بال در مياريد !
فيني روشو كرد اون طرف : بفرماييد تو . بچه ها منتظرن .
آوريل و بينز وارد استديو شدند . فيني : بفرماييد بشينيد اي عزيزان !
بينز و آوريل نشستند و فيني هم بينشون نشست و گفت : حالا من مي خوام ساكت بشينم تا فقط شما ها حرف بزنيد .
آوريل : خب همه ي بچه ها كه منو ميشناسن...
فيني مي پره وسط حرف آوريل : بعله شما خواننده ايد ديگه .
آوريل : اسم من ...
فيني : آوريله .
آوريل : بله امروز قراره ...
فيني : برا ما يكي از كاراتون رو كه برا بچه ها آماده كرديد رو بخونيد درسته ؟
آوريل : بله درسته . اسم اين كارم ...
فيني : اردك تك تك تك تك اردكه ؟
آوريل : بعله .
بينز : من هم ...
فيني : شاعر اين كار هستيد ؟
بينز : بعله و اسمم .. .
فيني : بينزه
بينزكه شده بود يه سيلي حواله ي فيني كرد .
فيني به روي خودش نياورد وگفت : حالا ديگه بهتره من سكوتمو بشكنم و خواهش كنم موسيقي رو پخش كنن .
موسيقي توي استديو پخش شد . آوريل از جاش بلند شد و يه چند تا سرفه كرد و شروع كرد به خوندن : اردك تك تك ، تك تك اردك ...
بينز حس ارزشي بهش دست داد و شروع كرد به بشكن زدن . آوريل هم كه ديگه همكار بينز بود تو همون حال خوندن آروم آروم به ميز نزديك شد و يه دفعه پريد رو ميزو : اردك تك تك ، تك تك اردك ، خوشكلا بايد برقصن خوشكلا ...
بينز كنترل خودشو از دست داد و فيني رو از جاش بلند كرد و :banana:
فيني :
تهيه كننده و كارگردان ::bigkiss:
كوچولوهاي توي خونه : :bigkiss:( اين باعث شد اون روز بچه ها از جمله آني يه كتك حسابي از ماماناشون بخورن )
فيني به زور خودشو رسوند به ميكروفون : بچه ها بهتره بريد يه برنامه ببينيد!!!


Only Raven!


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
مـاگـل
پیام: 117
آفلاین
ريون تي وي

فينياس مجري اخبار شبانه رو به رو ي دور بين نشسته و جلوش پر از دسته گل هاي قشنگه .
فيني : با سلام بر بينندگان عزيز و گرامي . امشب اين افتخار بزرگ نصيب بنده ي حقير شده تا اين خبر رو برا تون بخونم . پس بشنويد و لذت ببريد .
اي ببيندگان ، اي شنوندگان ، اي خردسالان ، اي كودكان ، اي نوجوانان ، اي جوانان ، اي پيران ، اي كهنسالان ، اي فرتوتان ، اي فسيلان ، اي...اي... بقيشو يادم نيست .
بازگشت تاريخ ، بازگشت بوق! ، بازگشت ارزشي هاي بزرگ ، بازگشت شادي به خانه هايتان !!
وچگونه اين اتفاق ممكنه بيفته ؟ اين سوال براي همه پيش مياد .
بله و سر انجام پيروزي ارزشي هاي بزرگ ريون و سرنگوني ناظر سابق رو مفتخرم بهتون اعلام كنم . و اين اتفاق بزرگ كه در تاريخ ثبت مي شه رو بهتون تبريك مي گم .
پشت صحنه :
فيني : حالا كه اين خبر به گوش همه ي هم گروهي هاي عزيز رسيده بريم به سراغ گزارشگرمون تا چند تا گزارش رو با هم ببينيم .
تصوير روي گزارشگر قرار مي گيره .
گزارشگر : من بينز هستم . خبرنگار اخبار شبانه .
بينز مي ره به طرف دو تا از ريوني ها كه در اين :bigkiss:حالت بودن : ميشه خودتون رو معرفي كنيد ؟
مك بون : من پشمالو هستم . اين هم چو .
بينز : مي تونم احساستون رو از شنيدن اين خبر بدونم ؟
مك بون مي پره بينز رو بغل مي كنه و
بينز خودشو از بغل مك بون مي كشه بيرون و ميگه : باشه باب فهميدم احساستو . حالا بريم سراغ يه ريوني ديگه .
بينز رفت به طرف يه نفر ديگه كه اينجوري بود .
بينز : احساستون رو براي ما شرح مي دين اكتاويوس جان؟
اكتا شروع مي كنه به گريه كردن : يه چيز ميگي بينز . به خدا عاجزم از توصيف اين حس قشنگ .
دور بين يه دور روي ريوني ها مي چرخه كه تقريباً همشون :

دوربين دوباره رو بينز قرار مي گيره . بينز : با تشكر از بينندگان . صدا و سيماي ريون . تالار عمومي ريونكلاو .
دوربين دوباره به استديو بر مي گرده . فيني : منم مي خوام برم تالار .
بعد به دو از استديو خارج شد . يه دفعه فيني پريد جلو دوربين : يادم رفت بگم . شب خوش . خدانگهدار .
دينگ دينگ دينگ دينگ دينگ ( موسيقي تيتراژ پايان اخبار )
مجري تي وي : يه ترانه به مناسبتي كه توي اخبار گفته شد آماده ي پخشه با هم ببينيم .
ترانه
خوشكلا بايد برقصن خوشكلا بايد برقصن . آخه من قربون اون صورت خوشكلت ...


Only Raven!


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵

گابریل دلاکور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
از هر جا فلور باشه!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 153
آفلاین
پنی:به کلمه ی حذب آلرژی داره، در حقیقت داستان از همون وقتی شروع میشه که توی ثبت نام حذب مردود شد...
ادی:اَاَه...الان وقت این حرفا نیستش که یکی اینو درستش کنه!
برادر که موقعیت رو مناسب دیده بود گفت:من داوطلب می شم که حال خواهر الکسا رو خوب کنم!
پنی:اَه بابا دو مین وایسین!این الان برا خودش خوب می شه!
و به ساعتش نیگا می کنه و میگه:آها...4...3...2...1...حــالا!!
یهو الکسا به هوش میاد و می گه:من کیم؟؟این جا کجاست؟
سرژ:خدای من اینجا دیگه چه جهنم دره ایه من اومدم!
الکسا که به این شکل در اومده می گه:این جا تالار ریونکلاست!
ملت:
شــلپ...شولوپ...شللپ...(نکته:صدای آب )
ققی:اَه...رزی ارزشیش نکن دیگه استخرو چرا این جوری می کنی!
رزی:من نمی فهمم آخه شما فضول منید!به من چی کار دارین!اییییش!!
ققی:بروبچس بریزین تو استخر!!
همه با کلی ذوق و شوق می پرن تو استخر و شلپ ...شولوپ...شیلیپ...
چو:اَه مک تو هم با اون پشمات بکششون کنار!...
فلور:گابر تو خجالت نمی کشی بیا طرف زنونه ببینم!...
الکسا هنوز به حالت عادی بر نگشته... که یهو گابریل در گوشش داد می زنه:حــــذب!!
الکسا دوباره بنفش،سرخابی،جیگری،صورتی،گلبهی و اینا می شه و همه جا رو کف بارون می کنه!
کریچر:اِ...ایول کف و صابون! وشروع می کنه به شستن سر و کله ش با اون کفا!!
بچه ها که همه برا خودشون مشغول بودن متوجه نشدن یکی اومده بالا سرشون و داره داد و فریاد می کنه...


احساس می کنم
درهر کنار و گوشه ی این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین

باغ آیینه
احمد شاملو

only Raven


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۳:۱۵ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
مـاگـل
پیام: 117
آفلاین
ریون تی وی


فيني مجري برنامه كودك : سلام به كوچولوهاي گلم . امروز حالتون چطوره ؟ من كه خيلي خوبم چون امروز يه مهمون خوب داريم . مطمئنم كه همتون ميشناسيدش . شاعر كودكان پروفسور بينز .
فيني رو به بينز : بچه ها منتظرن تا شما براشون صحبت كنيد .
بينز : سلام به همه ي بچه ها كه الان دارن ما رو مي بينن . خب همونطور كه مجري عزيز گفتن همه من رو ميشناسن و الان همه خيلي خوشحاليد كه داريد من رو مي بينيد .

فيني : حتماً شما يه شعر آماده كرديد تا براي ما و بچه ها بخونيد درسته ؟
بينز : البته . الان براتون مي خونمش.
فيني : اگه موافق باشيد يه برنامه با هم ببينيم و شما بعد از برنامه شعرتون رو براي ما بخو نيد .
بينز : نه من مخالفم . يعني اون كارتون هاي بيمزه ي شما مهمتر از شعر منه ؟
فيني : البته كه شعر شما مهمتره ولي همكارا برنامه رو آماده ي پخش كردن. برنامه زندس.
بينز با عصبانيت : اينجا يا جاي منه يا كارتون شما .
فيني : باشه . ما آماده ي شنيدن شعرتون هستيم .
بينز دفتر شعرشو در مياره و گلوشو صاف مي كنه و رو به دوربين شروع مي كنه به خوندن :
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آيد گفتم كه ماه من شو گفتا اگر برآيد
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بياموز گفتا ز ماهرويان اين كار كمتر آيد
گفتم زمان عشرت ديدي كه چون سرآمد
گفتا خموش حافظ كاين غصه هم سر آيد
فيني : ميشه معني شعرتون رو بگيد . فكر نمي كنم بچه ها معنيش رو بفهمن .
بينز : من اين شعر رو براي بچه ها گفتم نه براي شما . فقط بچه ها شعراي من رو درك مي كنن .
فيني به زور جلوي خندش رو ميگيره و ميگه : چه قدر اين شعرتون آشناست . تو مايه ي شعراي حافظ نيست ؟
بينز : بايدم آشنا باشه همه شعراي من رو بلدن . دليل شباهتش با شعراي حافظ هم اينه كه حافظ از سبك من تقليد مي كنه .
فيني نميتونه خودشو كنترل كنه و مي زنه زير خنده .
فيني :
بينز :
بينزكه حسابي عصباني شده ، از جاش بلند ميشه ، ميره به طرف فيني و دفترش رو بلند مي كنه و اون رو محكم رو سر فيني فرود مياره . خنده تو گلوي فيني گير مي كنه و نميدونه چي بگه و... پيام هاي بازرگاني فيني رو از اين وضعيت نجات مي ده .



Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
هر هر هر کر کر کر! راجر جون خیلی بانمک بود! واقعا خندیدم! تو به این میگی طنز؟! نه! تو رو خدا این همه ی طنزت بود؟! هیییییی روزگار! این کنکور چه بر سر بچه های ما میاره!
البته از قدیم گفتن دندون بوق پیشکشی رو نمی شمرن!(ناراحت نشیااااا!شوخی کردم! آثار باستانی زیاد به خودشون فشار بیارن از بین می رن!)
---------------------------------

و همه شيرجه ميزنن تو استخر!
برادر حمید:اما...اما...(هوم! راجر جون!برادر حمید قزوینیه ها!!!! مطمئنی با این جور مسائل مخالفه؟!)
ققی گوشه ی عبای برارد رو می کشه و پرتش می کنه تو آب:اما بی اما! یه شبه داریم حال می کنیم! بی خیال شو!
برادر حمید که کم کم از اون جو داره خوشش میاد میگه:نه ظاهرا... انقدرها هم بد نیست! اگه این عزیزای برادر انقدر در آب حرکات جلف انجام ندهند مشکلی ندارد!
برادر خطاب به رزی:خواهرم این حرکات جلف چیست که تند تند لنگ و پاچه ی خود را در آب تکان می دهید؟!
رزی:ببین من اعصاب معصاب ندارماااا! با من شوخی نکن!
آوی:راس میگه این اعصاب نداره از من بپرس!
کریچ:آوریل من بپرسم؟!
آوی:آه واه! همینم مونده! مورچه چیه که کله پاچش چی باشه؟(چه ربطی داشت؟)
کریچر:تو خیلی بدی!
ققی:ایول ایول الحق که یه حذبیه واقعی هستی!
وااااااااااااااااییییییییییییییی
ملت برمیگردن می بینن که الکسا کهیر زده کم کم تشنج می گیره و از دهنش کف میاد بیرون! رنگش اول قرمز میشه بعد بنفش میشه بعد آبی میشه بعد نارنجی میشه بعد سرمه ای میشه و از گوشاش بخار می زنه بیرون!
سرژ:این چرا این جوری شد یه دفعه؟!
پنی:به کلمه ی حذب آلرژی داره، در حقیقت داستان از همون وقتی شروع میشه که توی ثبت نام حذب مردود شد...
(ایول ارزشی بازی! جالب شد!)


اهم! تو دهات ما بهش ميگفتن طنز! و مي‌شه (اگه براي خودت طنزه) قسمت طنزش رو بگي؟


ویرایش شده توسط راجر ديويس در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۸ ۲۳:۲۲:۵۴

[b][siz







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.