هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶:۳۲ دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

لوسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۱:۵۹
از شما بعیده!
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
پیام: 257
آفلاین
نام: لوسی
نام خانوادگی: ویزلی!

نژاد: ساحره - اصیل‌زاده
گروه: گریفیندور

پاترونوس: سنجاب
بوگارت: ماشین حساب شکسته!

ویژگی های ظاهری: یکی از دارندگان میراث چندین هزار ساله‌ی ویزلیا یعنی موی قرمزه. اصلا ویزلی‌ای که موهاش قرمز نباشه که ویزلی نیست! فقط چشمای آبیش رو از مامانش به ارث برده.

ویژگی های اخلاقی: برونگراست و معمولا خیلی زود با بقیه جور میشه، همیشه خدا رو ویبره هست و معمولا زیاد جیغ میکشه. البته که وقتی در حال محاسبه ست خیلی جدی میشه.

زندگینامه:
وقتی لوسی چشمش رو به دنیا باز کرد، طبق رسم و رسوم قدیمی، پدربزرگش آرتور ویزلی به همراه جمعی دیگه از افراد مو قرمز، با یه سبد بزرگ پر از چیزای عجیب و غریب تو دستش، بالای سر لوسی وایساده بود.
همونجا در حضور همه ی اعضای خانواده دست توی جعبه کرد و چیزی که لوسی بعدها فهمید بهش وسایل ماگلی میگن رو در آورد و بدون هیچ حرفی دست لوسی داد.
اون چیز، ماشین حساب بود! از همون لحظه تولد، زندگی لوسی با ماشین حساب گره خورد و اون ماشین حساب شد عزیزترین دوستش! به حدی که اگر ماشین حسابش کنارش نبود غذا نمی خورد و شبا تا ماشین حسابش رو بغل نمی‌کرد خوابش نمی‌برد!
البته چند سال طول کشید تا کاربرد ماشین حساب رو کشف کنه و وقتی کار باهاش رو یاد گرفت حتی بیشتر از قبل عاشقش شد.
از اونموقع به بعد، لوسی دیگه کل مدت روز رو در حال حساب‌کتاب و محاسبه کردنه و برای کوچکترین اتفاقی که اطرافش میفته یا نمیفته یا می‌خواد بیفته، تمام احتمالات ممکن رو با دقت ۱۰ رقم اعشار محاسبه میکنه و تمام جمله هاش با "طبق محاسبات من..." شروع میشن.
تمام اشیا و افراد خونه‌ی ریدل ها رو لیست کرده و روی یه کاغذ بزرگ مختصات بندی کرده و هرکاری که میخوان بکنن قبلش براشون تمام احتمالات ممکن رو بررسی و احتمال وقوع رو بهشون اعلام میکنه. معتقده که حتی آب خوردن بدون محاسبه و احتمالات مساوی با مرگه چون احتمالات بیشماری وجود داره! و با این محاسباتش همه رو روانی کرده.

----
میشه دسترسی های منو بدین ؟


انجام شد.
خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۵/۱ ۱۷:۱۹:۵۳



احتمالات مختلفی محتمله!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۰۰:۵۲ شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳

ماتیلدا استیونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۱:۵۹ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۱:۳۷:۵۸ یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳
از جایی که خورشید از آنجا برمی خیزد
گروه:
جادوگر
جادوآموز سال‌پایینی
پیام: 11
آفلاین
سلام ببخشید میشه دسترسی های منو فعال کنید؟

البته که میشه.

انجام شد.

مرحله بعد: به تاپیک پاتیل درزدار برو و از یکی از جادوگرانی که در اونجا حضور داره، راهنمایی بخواه تا راه ورود به کوچه دیاگون رو بهت نشون بده.
فراموش نکن همزمان می‌تونی در شهر لندن هم فعالیت کنی و بعنوان جادوگر دسترسیت به میدان مرکزی جادوگران و ویزنگاموت باز شده.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۳۰ ۰:۵۹:۲۹

we will find a way through the dark :)


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۴۰:۵۵ جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳

کدوالادر جعفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۲:۳۰:۰۸ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳
از وسط دشت
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
اسم: جعفر

فامیل: کدوالادر(KADVALEDER)

الان شاید با خودتون فکر کنین این که شد جعفر کدوالادر، اما خوب چه فرقی میکنه مرلین بزنتون؟ شما بگیرین کدوالادر جعفر!

گروه: دردا بلاش هافلپاف!

لقب (لقب ها): کدو، کدو لای در، جعفر کدو، جعفر چُپون، جعفر بچپون، کج حتی...! (مخفف کدوالادر جعفر!)

ویژگی های ظاهری: سبیلی هیتل... چارلی چاپلینی، با کلاهی نمدی برروی سر و موهای کوتاه، ژاکتی با پشم شتر بر تن حتی در دمای 70 درجه، ابروان، چشمان، سبیل و موهای مشکی، شلواری به گشادی دلش بر پا. خیلی گشاد. خیلی خیلی گشاد. خیلی خیلی خیلی... و چوبی همیشه در دست.

کار: چُپونی( شما بچه تیرونیا بش میگین چوپان!) گُسفندامو هی می‌کنم!

تایپ: شارژر تایپ سی! گوشیم از این جدیداس!

بوگارت: هِع! بوگارت چیزه؟ شما منو نمیشناسین؟ من فقط از مرلین میترسم. بقیه چیزا از من میترسن.
- با زبون خوش نمیگی نه؟ معجون راستی رو بیارین.
- نه! نه! به آیات مرلین شکنجم نکنین! من چُپون بدبختیم. میگم به ریش مرلین. بوگارتم زوپس نشینان! از تک‌تکشون ترس و هراس دارم!

پاترونوس (طلسم محافظتی): بابا به کتاب مرلین اینا همش قرتی بازیه. ایکسپیکتی پیترینیم! هرکی اومد جلوت تیزیه ور میداری صورتشه میزنی!

مصاحبه کننده با نگاهی عاقل اندر سفیه به جعفر نگریست. جعفر که از ترس تارهای صوتی اش متحول شده، صورتش نیز غرق در عرق شده و رنگ خود را باخته بود. با صدایی زیر گفت:
- ببعیه!
- چی؟ دوباره بگو.
- ببعی.
- آها. ببعی!

جعفر صدایش را صاف کرد و ادامه داد:

- ببعی چیه آقا؟ گُسفند! گُسفندم نیس که. قوچیه! یه قوچ 100 کیلویی عزیزی! به کتاب مرلین میبینمش لذت از عمرم میبرم!

چوبدستی: یه ترکه انار هست که خودم از درخت کندمش. یه یک، یک و نیم متری میشه. دادم گرگرویچ برام یه چوب نازی درست کرد. باهاش گُسفندا رو هو میکنم. بعضی موقعا با همین کمرمو، پاهامو، مرلینگاهمو، جلوی مرلینگاهمو، خلاصه همه جارو با همین میخارونم! انقد فاز میده.



زندگینامه:

والا عارضم خدمت شریف انور منور نورانیتون که پدر ما، آقا حمدالله ننه مارو (ننه مار نه! ننه ما. مادر من!) تو جنگلی میبینه. مادرم تعریف می کرد که اونموقع یسری آدم که کاه گِل بودن یا کاگل بودن؟ ماه گل بودن؟ درست تو یادم نی. خلاصه افتاده بودن دنبالش. این شل ناموسا میخواستن ننه مارو شکار کنن. مرلین شاهده اگه ننه ما مارم بود نباید این کار رو میکردن. مگه ننه من چیزیه که میخواستین شکارش کنین؟ به هرحال، پدر ما مثل شیری نجاتش میده؛ حالا خودش به صدها روش غیر استاندارد بی ناموس میشه بماند!

هیچی. اونموقع‌ها اسم ننه ما فلاور لاوندر بوده. که پدرم طی حرکتی مرلین ناپسندانه اسمشو فارسی میکنه و میزاره گل نساء. یعنی اسم مادرشو میذاره رو مادر من. یعنی مادر من گل نساءعه مادر پدرمم گل نساءعه. بعد، اون‌زمان که اطراف دهات ما هاگوارتز ماگوارتزی نبود که پروفسورا مرلین مارو بدن تو مشتمون؛ مادر ما جاهدانه و خودجوش توله های خودشو به دندون میگیره و جادوگرشون میکنه. به همین خاطر من و برادرم اکبر بچه مکتبی های جادو هستیم. البته خواهرمون نبود. ننم به خواهرمون میگفت فشفشه. بچه اصلنم شیطون نبودا، اتفاقا خیلی دختر خانوم و آروم و مظلومی بود. ولی مادرم بهش میگفت فشفشه. منم نفهمیدم چرا؟

پدر و مادر ما اسم و فامیل مارو بین خودشون تقسیم کردن. فامیلمون، فامیل ننمون باشه و اسمامونو پدرمون بذاره. اسم منو گذاشت جعفر، اسم برادرمو گذاشت اکبر اما تو اسم خواهرم موند. تا اینکه یه جنگی شد. پدر من رفت جنگ. برگشت، اسم خواهرمو گذاشت سنگر! دلیلشم این بود که اگه این سنگرو نبود، 8 بار مرده بود! آخرشم به قولی که به ننم داده بود عمل نکرد و فامیل مارو گذاشت فامیل خودش. لَنگو! ما شدیم جعفر لَنگو. جعفر لاوندر کجا؛ جعفر لنگو کجا؟ من به پدرم گفتم پدر من لنگو چیه؟ تو قبلا که لنگ میزدی بت میگفتن لنگو! نکن این کارو با ما. به من گفت حرف نزن بچه. برو پی بازیت!

آقا خلاصه زندگی ما همینطور به هزار و یک درد و بدبختی گذشت، و من به دلیل اتفاقات زیادی که برام افتاده و میفته، هوش و حواسم خیلی تقویت شده. همه چیز رو زود میگیرم. آدم با درک و فهم و با شعوری شدم و حواسم بسیار بسیار بسیار قوی و قدرت‌مند و شگفت انگیزناک شده! حالا دست خودتونه که به حرفم اعتماد کنید یا نکنید.

راستی... اینم بگم که چی شد فامیلیم شد کدوالادر! رفتم ثبت احوال این خارجکیا. گفتم اسم ما رو بزنین شناسناممونو بدین. بعد آقا این یارو به من گف وات ایز یور نیم؟ منم که میدونید! انگلیسیم فول! خیلی مسلطم به زبان انگلیسی! زیاد! خارق الانگیز! فهمیدم که میگه شغلت چیه! گفتم آی اَم کدو داریم بالا ده! یدفعه یارو گفت وات؟ گفتم کدو... کدو بالا ده! یدفعه دوتا یس یس کرد و شناسنامه رو داد زیر بغل ما! رفتیم خونه. دیدم تو شناسنامه زده کدوالادر جعفر!

---

جایگزینی!


انجام شد.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۹ ۱۱:۰۸:۴۲

Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸:۲۷ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳

امیلی تایلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۴ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۱:۰۵:۱۴ شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳
گروه:
جادوگر
جادوآموز سال‌پایینی
پیام: 7
آفلاین
امـــیــلی تــایــلر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_ اطلاعات شخصی
نام : امیلی
نام خانوادگی : تایلر
تاریخ تولد : هفتم جولای 1995
محل تولد : نیویورک | ایالات متحده امریکا
ملیت : امریکایی
محل زندگی : بریتانیا | لندن

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_ اطلاعات جادوگری
گروه هاگوارتز : نامعلوم
جبهه : ارتش تاریکی | مرگخوار
رده ی خونی : اصیل زاده
پاترونوس : گرگ
چوب دستی : چوب مغزا گردو و موی و تکشاخ | انعطاف پذیر
توانایی : توانا در جادوی سیاه | خوش اواز | پیانیست حرفه ای

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_ ظاهر و جزئیات اخلاقی
چهره : موهایی صاف و لخت و قهوه ای ، چشمانی ابی به رنگ اوقیانوس ، مژه های بلند و لب های سرخ
ظاهر : لباس هایی کلاسیک و برند به تن داره
اخلاق : برونگرا ، با همه ارتباط برقرار میکنه ، گاهی مهربون ، مغرور

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_ علایق و تنفرات
علایق : خوندن رمان، پیانو، نقاشی روی بوم، وقت گذرونی با دوست هاش، جادوی سیاه
تنفرات : ماگل ها، انسان های قلدر، دفاع در برابر جادوی سیاه، رنگ زرد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_ زندگی شخصی
مادر : اماندا بلک
پدر : الکساندر تایلر
امیلی در سال ۱۹۹۰ در خانواده ای ثروتمند و اصیل و در نیویورک ایالات متحده امریکا متولد شد. چهره ی امیلی کاملا شبیه مادرش هست.
وی توی عمارت تایلر ها مناطق بیرون شهر (می فر) هست. خانواده ی اون سال هاست که مرگخوار وفاداری هستند.
وی از ۱۰ سالگی توسط مادرش جادوی سیاه رو اموزش دیده و در اون خیلی ماهر و توانا هست.
مادر او از ساحره های قدرتمند و اصیل و پدرش مرگخواری وفادار و فردی ثروتمند و دومین پسر توماس تایلر (پدر بزرگ امیلی) هست.
مادر او از خاندان اصیل و مشهور بلک هست.
او گردنبندی ارزشمند که نسل به نسل منتقل شده داره که از الماسی سبز رنگ تشکیل شده و قدرت محافظت در برابر ظلم و ستم از امیلی رو داره.

تایید شد.

مرحله بعد: به تاپیک پاتیل درزدار برو و از یکی از جادوگرانی که در اونجا حضور داره، راهنمایی بخواه تا راه ورود به کوچه دیاگون رو بهت نشون بده.

فراموش نکن همزمان می‌تونی در شهر لندن هم فعالیت کنی و بعنوان جادوگر دسترسیت به میدان مرکزی جادوگران و ویزنگاموت باز شده.



ویرایش شده توسط pansy1980 در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۷ ۲۳:۴۱:۳۱
ویرایش شده توسط pansy1980 در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۷ ۲۳:۴۵:۰۱
ویرایش شده توسط pansy1980 در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۷ ۲۳:۵۰:۴۵
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۷ ۲۳:۵۱:۳۰
ویرایش شده توسط امیلی تایلر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۷ ۲۳:۵۲:۴۸
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۷ ۲۳:۵۴:۵۱
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۸ ۰:۱۹:۳۰


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰:۴۸ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۳

هافلپاف

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۱۵:۵۵
از خلافکارا متنفرم!
گروه:
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 264
آفلاین
سلام می‌شه لطفا خط زیر رو اضافه كنین قبل ویژگی‌های ظاهری‌م؟
بهترین دوست: رز واکر

و اینکه می‌شه لطفا پاراگراف زیر رو اضافه کنین به داستان زندگی‌م؟
البته او در چهارده سالگی مادرش را از دست داد. یک نفر او را به قتل رساند که هیچ‌کس نفهمید که بود. برای همین پاتریشیا یک کارآگاه شد تا شاید روزی قاتل مادرش را پیدا کند.

انجام شد.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۶ ۲۱:۵۹:۲۴

با یه کتاب می‌شه دور دنیا رو رفت و برگشت، فقط کافیه بازش کنی.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴:۲۰ جمعه ۲۲ تیر ۱۴۰۳

بلوینا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۱:۳۱ شنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۳
از لندن، بریتانیا
گروه:
جادوگر
جادوآموز سال‌پایینی
پیام: 12
آفلاین
سلام می شه دوباره دسترسی من بدید🥺🤍


سلام. انجام شد.

می‌دونم مرحله بعدو رفتی با این حال برای اطمینان بازم توضیح می‌دم.

مرحله بعد: به تاپیک پاتیل درزدار برو و از یکی از جادوگرانی که در اونجا حضور داره، راهنمایی بخواه تا راه ورود به کوچه دیاگون رو بهت نشون بده.
فراموش نکن همزمان می‌تونی در شهر لندن هم فعالیت کنی و بعنوان جادوگر دسترسیت به میدان مرکزی جادوگران و ویزنگاموت باز شده.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۲ ۲۲:۰۷:۳۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶:۵۹ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳

گریفیندور

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱:۱۳ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۱۶:۱۶ جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموز سال‌پایینی
جـادوگـر
پیام: 7
آفلاین
نام و نام خانوادگی : ترزا مک کینز

خون : ماگل زاده

سن : 19 ( هم سن جیمز سیریوس پاتر، پسر اول هری پاتر)

گروه : گریفیندور

پاترونوس : سمور

چوبدستی : چوب تاک - پرققنوس - 13 اینچ (33سانت) - انعطاف پذیری بالا

ظاهر: موهای مجعد قهوه ای روشن ( ولی نه خیلی روشن) - چشمای آبی - لاغر و قد بلند

شخصیت: یه شخصیتی بین هرماینی و لونا. باهوش - عاشق کتاب خوندن مخصوصا رمان نخیلی و فانتزی - مشتاق یادگیری و تجربه چیرای مختلف - عاشق پرواز و کوییدیچ - توانایی لذت بردن از چیزای کوچیک - باور به چیزایی که خیلیا باور ندارن - شجاع

داستان زندگی : والدینش جفتشون دانشمند بودن ولی وقتی ترزا 5 سالش بوده توی روز تولدش یه سری آدم سیاهپوش میریزن تو خونشون و پدر مادرش رو میکشن. ترزا توی کمد مخفی قایم شده بود و پیداش نکردن. بعد ترزا رو بردن پرورشگاه. اونجا همه بچه ها مسخرش میکردن و اذیتش میکردن. چند بار به پرورشگاه های مختلف فرستاده میشه. وقتی 7-8 سالش بوده یه بار به شدت مریض میشه و دارویی که نیاز داشته خیلی گرون بوده و پرورشگاه نمیتونسته تهیش کنه. اون موقع یکی میاد و ترزا رو به سرپرستی میگیره. ( اون آدم واقعا آدم خوبی نیست!) ترزا نجات پیدا میکنه ولی تو تمام این سال ها تراژدی از دست دادن والدینش باعث شده افسرده بشه. پدر جدید ترزا خیلی پولداره و همه چیز برای ترزا آماده میکنه و میخره ولی در حقیقت اون آدم هیچ احساسی نداره و واقعا ترزا رو دوست نداره ولی ترزا اینو نمیدونه و پدرش رو فرشته نجاتش میدونه!

تایید شد.

مرحله بعد: به تاپیک پاتیل درزدار برو و از یکی از جادوگرانی که در اونجا حضور داره، راهنمایی بخواه تا راه ورود به کوچه دیاگون رو بهت نشون بده.


ویرایش شده توسط K.KN در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۹ ۱۲:۵۰:۳۹
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۹ ۱۳:۱۱:۲۳
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۹ ۱۳:۱۱:۵۷
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۹ ۱۳:۱۵:۳۸
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۹ ۱۳:۱۵:۵۷
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲۷ ۲۳:۵۲:۵۵


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵:۳۷ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۳

ریونکلاو

آنتونی گلدشتاین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹:۴۵ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۰۷:۱۱ دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموز سال‌بالایی
پیام: 11
آفلاین
نام:آنتونی گلدشتاین

گروه:ریونکلاو

پاترونوس:سنجاب خاکستری

چوبدستی:چوب گردوی سیاه با هسته اژدها ۳۱.۷۵ سانتی متر و انعطاف پذیری سخت

ویژگی های ظاهری:مو و چشم مشکی و قد نسبتا بلند و هیکل کمی عضلانی

ویژگی های اخلاقی:مهربونه و کمک کردن رو دوست داره و به معجون سازی علاقه داره،همچنین برخلاف بقیه افراد خیلی به کوییدیچ علاقه ای نداره و اکثر وقتش رو صرف معجون سازی یا کتاب خوندن میکنه و به مبارزه هم علاقه داره

خانواده:مادرش یک زن خونه داره و شاغل نیست و پدرشم هم نویسندست و در کنارش توی وزارت جادو کار میکنه، حرفه نویسندگی پدرش خیلی موفق نیست اما پدرش دست از نوشتن برنمیداره و همچنین اکثر کتاب های پدرش مربوط به معجون سازی و گیاه شناسیه
وقتی دیدن پدرش موفق نیست خانوادش تصمیم داشتن به فرانسه مهاجرت کنن تا اون توی بوباتنز درس بخونه اما وقتی پدرش توی وزارت کار پیدا کرد اونا توی اسکاتنلد سکونت پیدا کردن و بین ماگل ها زندگی میکنن

زندگی:بخاطر حرفه پدرش اون یه سر و گردن توی معجون سازی و گیاهان جادویی از بقیه بالاتره و حرفه ای تر کار میکنه، علاوه بر اون علاقه اون به مبارزه باعث شد عضو ارتش دامبلدور بشه و بعدتر به سرگروه ریونکلاو ارتقا پیدا بکنه


تایید شد.

مرحله بعد: به تاپیک پاتیل درزدار برو و از یکی از جادوگرانی که در اونجا حضور داره، راهنمایی بخواه تا راه ورود به کوچه دیاگون رو بهت نشون بده.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۸ ۲۰:۲۶:۲۹


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸:۵۲ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۳

گریفیندور

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۵:۳۹ شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳
از میان ریگ ها و الماس ها
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 402
آفلاین
نام: ملانی استانفورد

گروه: گریفیندور

سن: ۲۰
پاترونوس: یوزپلنگ
چوبدستی: چوب آلوچه جنگلی، هسته ریسه قلب اژدها، 22 اینچ، کاملا انعطاف پذیر

ویژگی های ظاهری: ملانی ساحره ای بلندقد با اندامی کشیده است و چشمان عسلی و لبخندی صادقانه دارد. رنگ موی او با احساساتش تغییر می کند، او دگرگون نما است.

ویژگی های اخلاقی: ملانی شخصیتی رک، سرزنده، کمی مغرور و دمدمی مزاج است. شخصیت کنجکاو و ریسک پذیر او اغلب باعث دردسرش می شود. همچنین او علاقه زیادی به کمک به دیگران دارد و حفظ سلامتی کسانی که دوستش دارد از اولویت های اوست.
او اوقات فراغت خود را با کتاب و گشت و گذار در طبیعت پر می کند.

خانواده: پدر او دیوید استانفورد به عنوان نگوونپرس در وزارت جادوگری کار می کند و ملانی خاطرات زیادی از او ندارد. مادرش کلارا نایت مدل مجله ساحره است.

مختصری از زندگی: پدر و مادر ملانی در شهر ساحلی بزرگی در امریکا زندگی می کردند، پس از مهاجرت خانواده به انگلستان و تغییر شغل پدرش در چهارسالگی او، پدرش غرق در کارش شد و اختلافات بین پدر و مادرش شدت گرفت. در نهایت این دو از هم جدا شدند و ملانی دیگر هرگز پدرش را ندید. ملانی از کودکی در میان لباسهای رنگارنگ مادرش و مهمانی های شلوغ او بزرگ شد و از همان زمان علاقه زیادی به چیزهای زرق و برق دار و مسافرت پیدا کرد.
آسان گیری ها و آزادی مادرش برای او الگویی شد و او از محدودیت و قوانین دست و پاگیر بیزار بود.
در گذر زمان موهای او هم درخواست آزادی کرده و ژن گذشتگانش را بروز دادند. با مرور زمان او متوجه شد که دگرگون نما است اما هیچوقت علاقه ای به کنترل آن نداشت و موهای او با هر تغییر احساسش تغییر رنگ می دادند. وقتی میترسید موهایش نقره ای و وقتی ذوق زده بود موهایش یاسی می شدند اما بطور کلی موهای او آبی رنگ بودند.
موهای خاصش باعث می شد او در دنیای ماگل ها همیشه با کلاه راه برود.
در هفده سالگیِ او، مادرش با جهانگرد جوان و پولداری آشنا شد و با او ازدواج کرد. اما دخترش که از محدودیت مادر و از دست دادن او عصبانی بود او را ترک کرد و به دهکده هاگزمید نقل مکان کرد.
پس از اینکه او از هاگوارتز فارغ التحصیل شد به مدت یک سال در سراسر جهان سفر کرد و شغل های مختلفی را امتحان کرد، او از آشپزی تا شرخری را امتحان کرد تا به استعدادش پی ببرد و در انتها شغل درمانگری را انتخاب کرد.
او همیشه ساک طلایی پزشکی اش را به همراه دارد و همیشه منتظر است کسی نیاز به کمک پزشکی داشته باشد تا برایش نسخه ای بپیچد.

من برگشتم.

انجام شد.
خوش برگشتی!


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۷ ۲۳:۱۴:۵۹

بپیچم؟

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳:۱۱ چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۴:۲۰ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۹:۴۲:۱۲ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳
گروه:
جادوگر
پیام: 2
آفلاین
نام: چو
نام خانوادگی: چانگ
جنسیت: مونث
گروه: ریونکلا

سن : ۱۴

چوبدستی:قهوه ای روشن چوب درخت بید کتک زن و هسته ی موی ققنوس ۳۵ سانتی

اصیل زاده

ویژگی های ظاهری:
مو: سیاه
چشم : سیاه
قد: بلند و لاغر
چو چانگ موهای مشکی خیلی بلندی داره که شونه کردنشون خیلی سخته برای همین همیشه با طلسم مرتبشون میکنه که باعث میشه وزوزی بشن. ردای سیاه و بنفشی میپوشه که از کمر به پایین چین خورده و کمی روی زمین کشیده میشه. دستبند های سفیدی داره که روی ردای سیاه کاملا معلومه.

ویژگی های اخلاقی:
چو چانگ خیلی باهوش و همیشه در حال خوندن کتاب های مختلفه. معمولا از جادو برای انجام کارها استفاده میکنه مثل شستن و نظافت یا جا به جا کردن وسایل. از گربه ها خیلی خوشش میاد و یک گربه ی سفید به اسم لالا داره. از جنگیدن زیاد خوشش نمیاد مگر اینکه خودش یا خانواده و گربه اش رو تهدید کنید.
میتونه خیلی سریع بدوه و روز ها غذا نخوره.
چیزهایی که عاشقشونه: کتاب ، کوییدیچ و گربه ها است.

تایید شد.

مرحله بعد: به تاپیک پاتیل درزدار برو و از یکی از جادوگرانی که در اونجا حضور داره، راهنمایی بخواه تا راه ورود به کوچه دیاگون رو بهت نشون بده.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۶ ۱۴:۵۵:۱۹
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۶ ۱۵:۳۰:۳۶







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.